تلاش بیهوده حجاریان
- توضیحات
- زیر مجموعه: نویسندگان
- دسته: شایان آریا
- تاریخ ایجاد در دوشنبه, 09 بهمن 1396 17:40
- نوشته شده توسط شایان آریا
آقای سعید حجاریان بهتازگی در روزنامه اعتماد در واكنش به قیام مردم در دیماه گذشته، تحلیل خود را از این وقایع در قالب مقالهای به رشته تحریر درآورده و سعى كرده است ریشه وقایع دیماه سال جارى را در مقوله "سیاست" و "معیشت" بررسى كند. او ضمن اشاره به اینكه در این اعتراضات " گروهى دغدغههای اقتصادى و معیشتیشان را مطرح كردند، گروهى اصلاحطلبان را خطاب قراردادند، گروهى دیگر خواستار بركنارى روحانى بودند و گروهى مجموعه حاکمیت را زیر سؤال بردند و دستآخر بعضى، از بازگشت سلطنت سخن گفتند" این ذهنیت را در خواننده به وجود آورد كه معترضین نهتنها در شعار كه در اهداف هم متحد نبودند و درنتیجه بهطور ضمنى به این نتیجه برسد كه نظام در حال فروپاشى نیست. ولى در این تلاش بیهوده سخت ناموفق بوده است.
در ضمینه خواستهای معیشتى مردم تنها آنچه از دست حجاریان برآمده است انداختن همه گناهها به گردن دولتهای پیشین و محمود احمدینژاد است. او ادعا میکند كه "دولت یازدهم زمینی سوخته و مجموعهای از بدهیهای انباشته را از دولت پیش از خود به ارث برد." و بهاینترتیب نتیجه میگیرد كه "ریشه مشکلات فعلی را لزوماً نباید در عملکرد و نگرش دولت روحانی جست؛ یعنی اگر رقیب وی نیز به پاستور میرفت، چنین وضعیتی خواهناخواه حادث میشد".
حجاریان توجه نمیکند كه گرچه تلاش كرده تا دولت روحانى را مقصر جلوه ندهد ولى ناخودآگاه با اذعان به اینكه "اگر رقیب وى نیز به پاستور میرفت، چنین وضعیتی خواهناخواه حادث میشد" کلیت رژیم را زیر سؤال برده و به ناکارآمدی و ناتوانى هر دو جناح نظام اسلامى در حل مشكلات ایران اذعان كرده است. و مهمتر اینكه او با انداختن همه گناهها به گردن احمدینژاد این پرسش را در ذهن خواننده مطلباش مطرح میکند كه مگر احمدینژاد در چهارچوب كدام نظام و با حمایت كدام نیروهاى قدرتمندى از رهبر جمهورى اسلامى گرفته تا سپاه و غیره قادر بود چنین ویرانهای برجاى گذارد كه اصلاحش نه از دست اصلاحطلبان و روحانى برآید و نه از دست اصولگرایان؟ او به این وسیله ناخودآگاه کلیت نظام را زیر پرسش برده هرچند چنین قصدى نداشته است.
او سپس به آنچه "ابر چالشها" ى موجود مینامد میپردازد و از "کمآبی کشور، آلودگی هوا، حاشیهنشینی، صندوقهای بازنشستگی، مؤسسات مالی و اعتباری که ممکن است آفتشان به بانکها نیز سرایت کند و بیکاری که اگر سالانه ۶٠ میلیارد دلار هزینه شود، پس از ١٠ سال تنها میتوان نرخ بیکاری را در حد امروز نگه داشت" سخن گفته است بدون آنکه براى هیچکدام از این "ابر چالشها" راهحلی در چهارچوب نظام موجود جمهورى اسلامى ارائه دهد.
تنها كافى است به آمار و ارقام او در رابطه با بیكارى توجه كنیم. او میگوید باید سالانه " ٦٠ میلیارد دلار هزینه" كرد تا پس از "ده سال" بتوان "نرخ بیكارى را در حد امروز نگه داشت." ولى هیچ اشارهای نمیکند كه در ده سال این ده این ٦٠٠ میلیارد دلار در چهارچوب نظام موجود قرار است چگونه فراهم و خرج شود؟ با كدام سیاست اقتصادى؟ با كدام روابط بینالمللی؟ با كدام اطمینانِ سرمایهگذاران داخلى و خارجى میتوان چنین سرمایه هنگفتى را به ایرانِ گرفتار در زیر سایه شوم جمهورى اسلامى سرازیر كرد؟ با به راه انداختن جنگهای نیابتى در لبنان، سوریه، عراق و یمن؟ با گروگانگیری شهروندان كشورهاى غربى و باجخواهی آشكار از آنان براى آزاد كردن شهروندانشان؟ با راند خواریهای نهادینهشده در تاروپود نظام اسلامى؟ با مافیاهاى حاكم بر ایران؟ با بودجههای سر به فلك كشیده حوزههای علمیه و آخوندهای ریزودرشت آنها؟ بهراستی با كدام سیاست و با كدام وسیله و با كدام مكانیزم جمهورى اسلامى میتواند چنین سرمایهای را به كشور جلب كند تا به قول حجاریان مشكل بیكارى را حل كه سهل است تنها در حد امروز نگه دارد؟ در اینجا نیز حجاریان ناخودآگاه به ناکارآمدی، ناتوانى و بیبرنامه بودن نظام جمهورى اسلامى در حل تمامى به قول خودش "ابر چالشها"ى پیش روى كشور ناخواسته اعتراف كرده است.
او سپس به "طرز تفکر حاملان و عاملان گزاره «عبور از جمهوری اسلامی» " پرداخته این "شعار" را "نامفهوم" توصیف كرده، آنها " به تونل تاریکی" تشبیه میکند "که انتهایش هیچگونه نوری وجود ندارد." او درجایی خواست عمومى "عبور از جمهورى اسلامى" را "نامفهوم" دانسته به "تونل تاریكى" تشبیه میکند كه در "انتهایش هیچگونه نورى" نیست، كه خود هیچ نور و روزنهای هرچند كوچك نیز براى حل مشكلات كشور در چهارچوب نظام جمهورى اسلامى نمیبیند و به خواننده ارائه نمیدهد. او سپس سعى میکند با این ادعا "كه جوانان با محتوای شعارشان غریباند چراکه در دوره پهلوی زیست نکردهاند" خواست رو به گسترش بازسازى نظام پادشاهى و بازگشت به دوران شکوفایی ایران در دوران پهلوى را پوچ و بیمعنی، سطحى و عارى از ریشه جلوه دهد. اما او در این امر نیز بسى ناموفق بوده است.
چراکه حجاریان خود بهتر از هر كس دیگرى میداند كه در تمامى جوامع، حتى جوامع پیشرفته، هنگامیکه نارضایتى از وضع موجود گسترش مییابد خواست بازگشت و بازسازى گذشتهای كه بهتر و مطلوبتر از وضع موجود بوده یكى از قویترین و مؤثرترین انگیزههای محرك جامعه براى تغییرات بنیادى است: خواه این خواستِ بازگشت و تصور گذشته بهتر" ملموس و واقعى" و تجربهشده براى بخش بزرگى از جامعه چون دوران شکوفایی ایران در دوران پهلوى باشد، خواه این خواستِ بازگشت و بازسازى گذشته، بازسازى گذشتهای "موهوم و غیرملموس" و افسانهای چون "مدینه فاضله" و حكومت "عدل على" و ارمان شهرهایی ازایندست در هزار و چهارصد سال پیش باشد.
حجاریان خود بهعنوان جوان مسلمانى كه روزگارى باانگیزههای آرمانگرایانه بازسازى "حكومت عدل على" و "مدینه فاضله" وارد فعالیتهای سیاسى شده، بهتر از هر كس دیگرى میداند كه اگر انگیزه موهوم و غیرملموس و غیرواقعی بازسازى حكومت پنجساله "على" یا مدینه فاضله محمد در هزار و چهارصد سال پیش، براى او و امثال او الهامبخش و محرك بوده، انگیزه گذشتهای نهچندان دور كه بخش عمدهای از جامعه شاهد و ناظرش بودهاند، در آن دوران زندگى کردهاند و یا با یك واسطه از پدران و مادرانشان درباره آن شنیده و مدارك و شواهدش را در همهجا دیدهاند چقدر میتواند براى جوانان امروز الهامبخش و برانگیزاننده باشد. جوانانى كه از سادهترین و پیش و پا افتادهترین خواستهایشان تا بلندترین آمال و آرزوهایشان را در این نظام جمهورى اسلامى دستنیافتنی میبینند و بهخوبی میدانند همه این آمال و آرزوها در دوران پهلوى نهتنها امورى عادى كه بهراحتی دستیافتنی بودهاند. او خود میداند آنچه در رابطه با جوانان و دوران پهلوى میگوید كه " جوانان با محتواى شعارشان غریباند چون در دوران پهلوى زیست نکردهاند" نهتنها بیمعنی است كه تلاشى مذبوحانه و ناموفق براى به بیراهه بردن خواننده بیش نیست. او در این زمینه نیز نتوانسته و یا نخواسته است تحلیلى واقعگرایانه و منطقى از خواست جوانان و پتانسیل خواست آنان براى بازگشت پادشاهى و دوران پهلوى ارائه دهد.
حجاریان پسازآن به رخدادهاى دو دهه گذشته از تیرماه ١٣٧٨، خردادماه ١٣٨٨ و سرانجام دیماه ١٣٩۶ میپردازد. او توضیح میدهد كه "رخداد نخست، ایده مشخص و سازمان مرکزی داشت و دانشجویان مطالبه خود را بهصورت سیاسی، هدفمند و بدون خشونت پی گرفتند و دولت نیز خواستهشان را سرکوب کرد." در مورد رخداد دوم نیز میگوید كه "مردم ذیل راهپیمایی سکوت، رأی خود، یعنی خواسته سیاسیشان را مطالبه کردند و زمانی شعارها فراتر رفت که با معترضان برخوردهای قهری صورت گرفت." و ادامه میدهد كه " اما رخداد سوم جامع بود و یکباره شعله گرفت و شعارهای معترضان حول تمامیت نظام میگشت".
او سپس به برخورد حاکمیت پرداخته " به این نتیجه میرسد كه میتوان از تغییر و شاید تعدیل واکنشها در سال ٩۶ سخن گفت." و سپس توضیح میدهد كه "سال ٧٨ دانشجویان معترض مورد ضرب و شتم قرار گرفتند که علاوه بر مجموعه خسارتها و آسیبها، افرادی کور و مجروح و کشته شدند. سال ٨٨ بهسوی مردم معترض تیراندازی شد و… اما در سال ٩۶ نیروی پیشین، در مقایسه با عملکرد گذشتهاش، ضعیف ظاهر شد به این معنا که هر چه اعتراضات تندتر شد، سرکوب کمتر شد." او توضیحى براى علت این كمتر شدن سركوب نمیدهد. هرچند جالب است كه كشتن نزدیك به چهل نفر و دستگیرى چند هزار تن از معترضین از دید حجاریان "ضعیف ظاهر شدن" حاکمیت جلوه میکند. حال معلوم نیست حاکمیت چند نفر را باید میکشت و چند هزار را بازداشت میکرد كه عملكردش از دید آقاى حجاریان این سردمدار و تئوریسین اصلاحات در چهارچوب نظام اسلامى قوى جلوه كند.
حجاریان سپس به نقلقول معروف " لنین در تشریح وضعیت انقلابی معطوف به سقوط حکومتها" پرداخته از شرایطی سخن میگوید که «پایینیها نخواهند و بالاییها نتوانند»" و توضیح میدهد كه این وضعیتی زمانی است "که همزمان دو بحران مشروعیت و هژمونی پدید آید." و از قول لنین اضافه میکند كه شرط سوم هم آن است كه "باید آلترناتیوی هم موجود باشد." اینهمه را میگوید تا به "وضعیت کنونی" برسد. حجاریان با قاطعیت ادعا میکند كه "بالاییها میتوانند، بعضی پایینیها نمیخواهند و آلترناتیوی هم موجود نیست" و نتیجهگیری میکند كه "دو ضلع از سه ضلع مثلث لنین وجود ندارد." و میخواهد به خواننده تفهیم كند كه پس خطرى نظام را تهدید نمیکند. اما حجاریان فراموش میکند كه در ابتداى مقالهاش رویدادهاى دیماه را اینگونه تشریح كرده بود كه "جامع بود و یکباره شعله گرفت و شعارهای معترضان حول تمامیت نظام میگشت." حال مشخص نیست چرا این "بعضى پائینیها" به یكى از سهپایه موردنظر لنین تبدیلشدهاند؟
واقعیات آن است كه این آشفتهگوئی حجاریان ریشه در حقیقتى دارد كه او میداند و نگران آن است ولى ناموفق تلاش میکند هم آن واقعیات را و هم آن نگرانى را از خواننده پنهان كند. او میداند كه نظام موردعلاقهاش با بحران مشروعیت روبروست، به بنبست رسیده و راهحلی براى "ابر چالشها" ی پیش رو ندارد و دیگر نمیتواند با اعتمادبهنفس گذشته به سركوب مردم دست بزند. او بهخوبی میداند كه مردم هم این نظام را نمیخواهند هرچند سعى میکند با تقلیل مردم "به بعضى معترضین" این واقعیات را پنهان كند. و درنهایت او بهخوبی میداند كه شعارهاى مردم براى بازگشت پادشاهى، پادشاهى را به آلترناتیوی واقعى براى نظام ویرانگر كنونى تبدیل كرده است و هر سهپایه موردنظر لنین براى یك انقلاب اگر صد در صد محیا نشده باشند در حال محیا شدن هستند.
حجاریان حتى در پایان مقالهاش با اذعان به این امر كه نظام " در برخورد با این اعتراضات چهار عمل اصلی" را به کار گرفته:" بعضی را جمع (بازداشت)، بعضی را ضرب (کتک)، بعضی را تفریق (تفرقه انداختن) و بعضی دیگر را تقسیم (تفکیک معترضان به معیشتیهای بر حق و سیاسیهای ناحق) کرده اما بنیاد اعتراضات همچنان پابرجا ماند"ه است نتوانسته به بنبست رسیدن نظام اسلامى را كتمان كند.
مقاله حجاریان این مغز متفكر و تئوریسین اصلاحات با تمام آشفتهگوئیهایش گواه خجستهای است بر آغازِ پایانِ جمهورى اسلامى. نظامى كه جز تباهى و ویرانى براى ایران و ایرانى چیزى به ارمغان نیاورده است.
مقاله حجاریان را باید به فال نیك گرفت و از خواندنش بسى خشنود شد.
ریشه وقایع دیماه سال جاری در دو مقوله «سیاست» و «معیشت» بود
حجاریان
در یک نگاه اجمالی و با تکیه بر دادههای موجود، میتوان ریشه وقایع دیماه سال جاری را در دو مقوله «سیاست» و «معیشت» جست. در این اعتراضات، چندین شعار به گوش رسید. گروهی دغدغههای اقتصادی و معیشتیشان را مطرح کردند، گروهی اصلاحطلبان را خطاب قرار دادند، گروهی دیگر خواستار برکناری روحانی بودند و گروهی مجموعه حاکمیت را زیر سوال بردند و دست آخر بعضی، از بازگشت سلطنت سخن گفتند.
بخش نخست یادداشت حاضر را به بررسی ریشهها و تبعات گزاره «عبور از روحانی» اختصاص داده و در بخش دوم تا حد امکان نحوه مواجهه با این اعتراضات را تشریح خواهم کرد.
دولت یازدهم زمینی سوخته و مجموعهای از بدهیهای انباشته را از دولت پیش از خود به ارث برد. این ارثیه نامیمون، به همراه مطالبات هشتساله (٩٢-٨٤) مردم و شعارهای مطرح شده در انتخابات سال ٩٢ به انتظارات مردم دامن زد و در نتیجه بر شدت فشارها بر دولت افزوده شد. ریشه مشکلات فعلی را لزوما نباید در عملکرد و نگرش دولت روحانی جست؛ یعنی اگر رقیب وی نیز به پاستور میرفت، چنین وضعیتی خواهناخواه حادث میشد چرا که احمدینژاد درآمد بادآورده کشور (از فروش نفت) را به نام عدالت، هزینه کرد و یک گام در جهت توسعه کشور بر نداشت.
احمدینژاد زمانی که تشعشع هاله نورش چشم راستها را کور کرده بود، جمعیت کثیری را به استخدام دولت درآورد و دولت را فربه، لخت و ولنگار کرد. از این گذشته، او این جسارت را به مردم داد که میشود یک شبه ره صد ساله رفت؛ چه از طریق ساختوساز و چه از طریق ساختوپاخت و در یک کلام روحیه کار را از بین برد. رییس دولتهای نهم و دهم دایما ادعا میکرد از این دهستان به آن شهرستان در حال دویدن بود؛ که این عمل وی به روزهداری میمانست که فقط شکمش روزه است و نهایتا جز تشنگی چیزی عایدش نمیشود. لذا، روحانی، امروز با چندین ابرچالش مواجه است.
کم آبی کشور، آلودگی هوا، حاشیهنشینی، صندوقهای بازنشستگی، موسسات مالی و اعتباری که ممکن است آفتشان به بانکها نیز سرایت کند و بیکاری که اگر سالانه ٦٠ میلیارد دلار هزینه شود، پس از ١٠ سال تنها میتوان نرخ بیکاری را در حد امروز نگه داشت. روحانی در چنین وضعیتی و در حالی که آماج حملات رقیب است، باید سه سال دیگر در پاستور بماند؛ سه سالی که دستخوش اعتراضات پی در پی خواهد بود، اعتراضاتی که مانند موج دریا عقب میروند و با شدت بیشتر باز میگردند. در این شرایط، آنهایی که از ابتدای دولت روحانی در روضههایشان و از تریبون صداوسیما و نماز جمعه یأس و ناامیدی پمپاژ میکردند و میخواستند روحانی را بیکفایت نشان دهند، فرمان «نه_به_روحانی» را صادر کردند و شعار «مرگ بر روحانی» سر دادند در حالی که نگفتند پس از روحانی به چه فرد یا نهادی میرسند. پاسخ روشن است؛ عبور از روحانی یعنی گذر از دولت و رسیدن به حاکمیت و اصل نظام و در آخر عبور از جمهوری اسلامی.
فارغ از طرز تفکر حاملان و عاملان گزاره «عبور از جمهوری اسلامی» باید گفت این شعار نامفهوم است و به تونل تاریکی میماند که انتهایش هیچگونه نوری وجود ندارد و از این روست که باید اذعان داشت که جوانان با محتوای شعارشان غریبند چرا که در دوره پهلوی زیست نکردهاند.
برخی از حامیان شعار «عبور از جمهوری اسلامی» تصور کردند دولت امریکا پشتیبان تحولات احتمالی است. بله؛ امریکا بعد از جنگ دوم جهانی در اروپا و در قالب طرح مارشال هزینه کرد زیرا که نمیخواست عرصه را به کمونیسم واگذار کند. برای ایران و ترکیه و پاکستان نیز اصل چهار ترومن را داشت چون نمیخواست این کشورها به اردوگاه چپ بپیوندند اما امروز برخی غافلند که ترامپ بر سر کار است؛ فردی که یک بیزنسمن تمامعیار است و یک دلار برای چنین مسائلی هزینه نمیکند.
واقعیت آن است که مردم تمنای دولت قوی دارند و این طبیعت مردم است که زمانی تحت فشار هستند خود به خود به سمت یک شعار میروند؛ مصداق چنین وضعیتی را در آیه هفتاد و پنجم سوره نساء مشاهده میکنیم.
در این دو دهه با چند رخداد مواجه شدهایم؛ تیرماه ١٣٧٨، خردادماه ١٣٨٨ و دیماه ١٣٩٦. رخداد نخست، ایده مشخص و سازمان مرکزی داشت و دانشجویان مطالبه خود را به صورت سیاسی، هدفمند و بدون خشونت پی گرفتند و دولت نیز خواستهشان را سرکوب کرد. در رخداد دوم مردم ذیل راهپیمایی سکوت، رای خود، یعنی خواسته سیاسیشان را مطالبه کردند و زمانی شعارها فراتر رفت که با معترضان برخوردهای قهری صورت گرفت. اما رخداد سوم جامع بود و یکباره شعله گرفت و شعارهای معترضان حول تمامیت نظام میگشت. با بررسی این سه رخداد و نحوه مواجهه حاکمیت، میتوان از تغییر و شاید تعدیل واکنشها در سال ٩٦ سخن گفت. سال ٧٨ دانشجویان معترض مورد ضرب و شتم قرار گرفتند که علاوه بر مجموعه خسارتها و آسیبها، افرادی کور و مجروح و کشته شدند. سال ٨٨ به سوی مردم معترض تیراندازی شد و... اما در سال ٩٦ نیروی پیشین، در مقایسه با عملکرد گذشتهاش، ضعیف ظاهر شد به این معنا که هر چه اعتراضات تندتر شد، سرکوب کمتر شد. لنین در تشریح وضعیت انقلابی معطوف به سقوط حکومتها از شرایطی سخن میگوید که «پایینیها نخواهند و بالاییها نتوانند» یعنی زمانی که همزمان دو بحران مشروعیت و هژمونی پدید آید. او به گفته خود تکملهای میزند و میگوید باید آلترناتیوی هم موجود باشد. وضعیت کنونی آن است که بالاییها میتوانند، بعضی پایینیها نمیخواهند و آلترناتیوی هم موجود نیست؛ یعنی دو ضلع از سه ضلع مثلث لنین وجود ندارد.
با این تعریف لنین به سه رخداد پیشین بازگردیم؛ سال ٧٨ معترضان از نظام عبور نکردند، خودسرها و لباسشخصیها و نوپو آمدند و زدند. یعنی بالایی (با اتکا به نیروی غیررسمی) توانست؛ در آن سال آلترناتیو هم موضوعیت نداشت. سال ٨٨، پایین به ساختار پایبند بود، ولی حاکمیت (با تردید) با همه توان خود به صحنه آمد هر چند در نهایت از عدهای به دلیل وقایع کهریزک و... دلجویی شد. این نوبت نیز بالایی توانست و آلترناتیو موضوعیت نداشت چنانکه مهندس موسوی گفت من همراه مردم هستم و نه رهبر آنها. سال ٩٦، پایین (البته بخشی از آنها) از حکومت عبور کردند، اما بالاییها با وجود وسعت کار و قوت نیروی نظامی در شهرستان با تمام قوا به ماجرا ورود نکردند؛ اینبار بالایی (با تردید) نخواست و آلترناتیوی هم موجود نبود و در انتها شرایط به وضع طبیعی خود بازگشت.
دستاورد اعتراضات اخیر، تعلیق شعار «عبور از روحانی» نزد جناح راست بود. چرا که آنها بهصورت غریزی نتیجه گرفتند، بدیلی در مقابل روحانی ندارند و باید به هر روش او را حفظ کنند چون دریافتند با معادلهای چند مجهولی مواجهند. جناح راست شاهد بود که در برخورد با این اعتراضات چهار عمل اصلی به کار گرفته شد؛ بعضی را جمع (بازداشت)، بعضی را ضرب (کتک)، بعضی را تفریق (تفرقه انداختن) و بعضی دیگر را تقسیم (تفکیک معترضان به معیشتیهای بر حق و سیاسیهای ناحق) کردند اما بنیاد اعتراضات همچنان پابرجا ماند.
روزنامه اعتماد
برگه درخواست عضویت
ایمیل دبیرخانه حزب
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

حزب مشروطه ایران
(لیبرال دموکرات)
The Constitutionalist Party of Iran (Liberal Democrat)